اردوگاهی به اسم آشویتس(درلهستان) که آوازه اتاق‌های گاز، کوره‌های آدم‌سوزی، کشتارهای دسته جمعی این اردوگاه فراگیر شده بود که مدتی در آنجا زندگی کردم که در طول شبانه روز نصف نان به همراه سوپ و یانخود میخوردیم،ودر سرمای زمستان اروپا خارج از اردوگاه کار میکردیم ودر اتاقی که گنجایشش برای 12 نفر آدم بود 99 نفر در آن  استراحتگاه زندگی می کردندواز فرت خستگی درهمانجا دستشویی میکردند ویا آنکه درزمان جابجایی از اردوگاه آشویتس به داخاو هم اردوگاهی هایم از فرت گرسنگی شخصی مرده را خام خام خوردند تا زنده بمانند و منتقل شوندویاهرروز خودکشی های متعدد آدم هاو تنبیه های سخت بدنی را می دیدم.......

وخیلی سختی های دیگر که من نویسنده(جهان بی همتا) تنها آن ها را خلاصه کردم....

آقای ویکتور فرانکل روانشناس اتریشی که در اردوگاه کار اجباری نازی ها زندگی می کرد شرایط فوق را داشت و این شرایط را در کتاب انسان در جستجوی معنا می نویسد.میدونم همراه نوشتن من این شرایط را در ذهن خود تجسم کردین خیلی وحشتناک بود درسته؟

اما چرا این آقا خودکشی نکرد.......؟ جواب:داشتن هدف!

معنا درمانی،لوگوتراپی و هرچیزی دیگری که اسم اونو میخوایین بزارین فرق نداره مهم اصل و اساس این نظریه هست

ویکتور در کتاب انسان در جستجوی معنا بارها تاکید می‌کند که بازنویسی کتاب لوگوتراپی تنها انگیزه زنده ماندن او بود.او با این نظریه توانست خود را در بدترین شرایط اردوگاه حفظ کند و نجات یابد.

واما نظریه این آقا ........

انسان می تواند هرگونههههههههههههه مشقتی را تحمل کند مگرررررر در آن رنج و مشقت ، هدف یا حکمت یاانگیزه بیابد.

برا فهم بهتر مثالی را میزندو میگوید اگر شما دو برادر همسان را بمدت سه سال بشدت کتک بزنیداما به اولی بگویید دلیل کتک خوردنش رسیدن به یک رتبه عالی در یک ورزش رزمی است ودومی را بدون هیچ دلیلی کتک اش بزنید به احتمال بسیار قوی برادر اول بعد از سه سال یک رزمی کار دارای اعتماد به نفس بالا می شود و دومی انسان تحقیر شده که مملو از عقده و کینه خواهدشد.

عمل کتک خوردن یکی است اما تفاوت دراین دو برادر در چیست؟ جواب بسیار ساده اس در نگرشی که در خود شکل میدهند و یااز اطرافیان آنها الهام میگیرد و روی آنها تاثیر می پذیرد بازماندگان موفق از اردوگاه آشویتز و داخاو به امید روزهای بهتر چه برای خود چه برای نزدیکانشان ویا دوستانشان سختی ها ومشقت های مرگبار را تحمل کردند.

ما میتوانیم در تمامی سختی های زندگی معنا وحکمتی بیابیم ودر اوج تحمل هدف های ریز درشت را جلوی پای خودمان بچینیم و برای رسیدن به آنها تلاش کنیم...! و حالت دیگر آنکه سختی ها و مشقت های زندگی را دلیل بر قربانی بلفعل بودن، بدبخت بودن خود بدانیم وتا آخر عمر با غم و اندوه و افسردگی زندگی خود را ادامه بدهیم.

جهان بی همتا

اگر مامان بابام میزاشتن ...............

اگر فقیر نمی بودم..............

اگر ثروتمند میبودم.............

اگر دیوار کج نبود اگر مرغ نمیداشت همسایه اگر اگر اگر اگر.............

خدایی خسته نشدید درو دیوارو مقصر دونستید؟ یکبار رفتی جلوی آینه بگی بابا انگشت اشاره رو که میگیری سمت بقیه سه تاش داره خودتو نشون میده یکبار همون یکدونه انگشتم بچرخون سمت خودت بگو خودمممممممممممممم مقصرم خودم مسئولم خودم باید تغییر کنم خودم باید زندگی خوب بسازم زندگی خوب ساختنیه نه اومدنی فرصت رو خلقش کنم نه منتظر باشم فرصت از زیر فرش خونه بیاد بیرون

تمامشم میدونی واسه چیه؟

برا اینکه :
من نمیخوام تغییر کنم
من همین که هستم باشم ، ولی اوضاع بهتر بشود !
از این اگرها خودت را رها کن ...
اگر به دنبال بهتر شدن اوضاع هستی باید خودت عوض بشی ....
داستان اون کشیشه  که میخواست دنیارو تغییر بده هستش

یا اون مریضی که دکتر بهش گفت برو کل دنیا سبز کن تا مریضی ات خوب بشه

خلاصه اش اینو میگه  بیل گیتس اگر فقیر بدنیا امدی مشکل از تو نبوده  ولی اگر فقیر از دنیا بری مشکل ازخودته ...........

شماهمین جمله رو برای تمامی مشکلات مثال بزن

گوینده : جهان بی همتا